---

چطورشلاق زنید برشاخه‌ گل

مگر زن را بود  شلاق  تحمل

ببخشایید که بخشش میدهدبار

نبخشیدن  بلاها  را پدیدار

جهان در زیر سایه او شکوفا

زنان تآثیر گذار ی شان هویدا

کنار گل نشستید میکنید بو

ز رفتار و  بگفتار دشمن او

بدست بادرها سازیدگیسوش

شمایی که گرفتار تاق ابروش

حذرکن مرد نشودرگیر با زن

زنان را جملگی گلهای میهن

دریغا که زنان رانیست آزاد

رهیدور عسگری تاخانه آباد

ادامه مطلب

درباره : دفتر شعر , شعرهای عسگری ,

زد لتنگی شدم محو جمالت

ندارم پاسخی بران سئوآلت

تو پرسیدی که من چی تورا دوست

منم گفتم مهم کی چشم و ابوست

وجودت  گوهر  ارزنده ی  زر

نگاهت کاملا هست عشق مظهر

وجودم هرچه را دارم  فدایت

سحرگاهان زنم خیمه  سرایت

خوشا آندم ز خر من خوشه چینم

دوچَشمت مست لبان خندان ببینم

کنیم پرواز سوی دشت  بیابان

بریم جای که  عالم جمله  خندان

وصالت چون شراب ناب انگور

مرا چون تشنه لب نوشم چو زنبور

ازاین حسن وکمال مجذوب رقیبان

کسی از دیدن  تو نیست  پشیمان

سفربا عشق فراوان ارزشی دوست

چه شوقی عسگری یاری که نیکوست

تاریخ 402/.10/13

 

 

 

ادامه مطلب

درباره : دفتر شعر , شعرهای عسگری ,

به گلزاری که گل را می برد باد

تماشاگر نباش کُن داد و فریاد

خیال ناکن گلت امن و امان است

شوی بیدار که دستبندی برانست

بده بر دیگران تو دست یاری

که طوفان را مهار و گل بکاری

جهالت هرچه شادی برتو بسته

برون ازعُرف وخودانرا نوشته

زشادی تو لرزان  تار و پودش

بسوزاند دل شادتت وجودش

ز‌هیچ آیات قرآن شاد حرام نیست

یه میلیاردِ مسلمان شاد کندزیست

دل شاد عسگری دین را کندسیر

اگر دین غم بسازد دل رهش خیر

تاریخ ۱۴۰۲/۹/۲۳

🍀🌷🍀🌷🍀🌷🍀🌷🍀🌷🍀🌷v

ادامه مطلب

درباره : دفتر شعر , شعرهای عسگری , آواهای ایرانی ,

ادامه مطلب

درباره : دفتر شعر , شعرهای عسگری ,

رنج و گنج افزون شد افسار گسیحیت

هرزمان افزون رنج  مردی و عزت گریخت

آنکه رنج اش شد فزون میگریزد راه راست

آنکه گنج بیحد ومرز لذتی بسیار خواست

رنج و گنج تقسیم نمیگرددچرا ای دیندار

ثروتِ قارونیان از کجا ازچپاول برقرار؟

گرکه خواهیداقتدارو اعتبارفقر پایادهید

درشب عیدی فقیران حقشان سامآن دهید

این سهام ناعدالت چبست عدالت نام او

سود جامانده کجاشد سال تمام حرفی بگو

پاپتی ها فرقشان با جیب بُران چیست خدا

آینهمه زیر فشار زندگی آز خدا گشتند جدا

ایکه مسئولی دریاب مردم بیچاره را

اینهمه درد و گرانی حل نگردد  ماجرا

تکیه بر زلف نگار کردیم برمامهر نداشت

عسگری باید توکل کرد و اندیشه داشت

 

ادامه مطلب

درباره : دفتر شعر , شعرهای عسگری ,

چه زیبا می بود چهار شنبه سوری

بُوَد رسمی کهن فعل اش حضوری

حدوداً  قدمتش چندین هزار است

سرای پارسیان نیز یاد  گار  است

نماد  پاس  داشت  از عنصرِ آتش

زسرما گرمی اش آرام  وجابخش

به سان وجد آور و شادی  براگیز

محیا  آتشی  خاص و بکن  خیز

کمی چوبِ درخت یا بوته ایی خار

ملایم شعله ی لازم بر این  کار

که افسارش بدستت باشه  محکم

نه برجانت  خطرسازد  یا غم

بِه پَرشادمانه وگو سرخی از من

بِبَر ای شعله ی عشق زردیِ تن

بسوزان هرچه زشتی دروجودم

زسرخیت بکن سرخ تاروپودم

به  صحرای دلم سوزان خاشاک

برویان سبز وگل  در دلِ  پاک

دلشاد عقل و فکر دارد تراوش

عزا ودرد و ماتم  حال  ناخوش

نکن تقبح  عزیز چهارشنبه آتش

چرا  بیهوده  افکار را مشوش

اگرمرد  خر  دمندی   ز افکار

نیار باروت و شیمی را تودرکار

نکن تلخ آن دلی که گشته خندان

که جرمت پیش دادارمیشه چندان

بیا  مردانه پاسداریم  یک  شب

شب چهارشنبه سوری را مودب

شب شادی ولی اشک دیده جاری

کیان ؛ رنگین  کمانت  یاد  گاری

خوشا  آندم  روان شد  قایت  آب

توبودی ایده پرداز یک یلی ناب

زاین افسوس چه سازیم بادلی خون

مُرور تاریخ چه کرده چرخِ گردون

کنیم یک شاخه گل تقدیم بردوست

بدور آتشی  آرام  چه   نیکوست

مبارکباد  شب  چهارشنبه  سوری

دریغا عسگری نیست عشق وشوری

پایدار باد رهبر عزیز و گرامی

ادامه مطلب

درباره : دفتر شعر , شعرهای عسگری ,

 

بدست خود زدیم آتش برین باغ

پشیمانیم ومی سوزیم ازین داغ

دَران گه که زدیم کبریت بجانش

ندانستیم  بسوزد  استخوانش  ؟

ادیبان عارفان فکری برین حال

چقدر امسال بگیم بهتر پارسال

همه باید تلاش  و همت  افزون

اگرخواهیم که این باغ را دگرگون

زمینش شخم زنیم وکند وکاوی

بکاریم دانه ی خوب تا جوابی

بکاریم  سرو شیرازی  بلندا

بکاریم  دانه ی زیتون و هر جا

در و دشت را بزیر کشت گندم

که گندم سربزیر آسوده مردم

نکاریم  عرعر و خار مُغیلان

زهر گل باغچه ی گل ناز ایران

شکوهش باز گردانیم  بسویش

بدست مهربان دستی  برویش

درین باغ گنج میداریم و بسیار

نبردیم تا کنون سودی ازین کار

دهانت را  ببند ای  مَرد  عاقل

نزن حرف عسگری از این مسائل

تاریخ 401/12/10

ادامه مطلب

درباره : دفتر شعر , شعرهای عسگری ,

شب سرد زمستانی و دل درگیردردهایش

زبیداد زمان درگیر نمانده نای بر جانش

تحمل میکند این درد دمی پایان میگردد؟؟

به امیدی که یار آید ببوسدد نازچشمانش

ادامه مطلب

درباره : دفتر شعر , شعرهای عسگری ,

.درختی که در اصل تلخ باشد سرشت

اگر در محیطی بکاری چو بآغ بهشت

بریزی  بپایش  شیر و عسل انگبین

نشاید که شیرین دهد میوه اندربهشت

بُروز میدهد  تلخیش عاقبت  پایکار

نکاریددرختی که تلخ میوه باغِ بهشت

درختی که شیرین بُوَد میوه و سایه سار

بکارید و آباد کنیدتا بسازید همانابهشت

خوش آنان که بَرِبیابان بهشت ساختند

دریغا ندارد جواب آنکه ویران بهشت

سرائیکه گلدشت شیرین همه تار پود

چطور عسگری میشود تلخ تاریخ نوشت

تاریخ ۱۴۰۱/۱۰/۱۰

🍀🌷🍀🌷🍀🌷🍀🌷🍀🌷🍀🌷🍀

 

 

 

 

ادامه مطلب

درباره : دفتر شعر , شعرهای عسگری ,

ادامه مطلب

درباره : دفتر شعر , شعرهای عسگری ,

ادامه مطلب

ادامه مطلب

درباره : دفتر شعر , شعرهای عسگری ,

رفتی و آتش زدی بر جان و ایمانم دگر

 نازنینم ازچه رنجیدی دراین ‌دنیا مگر

بیوفاییِ  زمانه بر  وجودت چیره شد

زحمتِ خواهر برادر بردو دستت پینه شد

جانِ دایی این فراق از هم گسسته پیکرم

قربون آن مهربانیت  اولین  گُل خواهرم

پانهادی خشت  مهمانم  بودی در منزلم

از اوان نام تو  شادی کرد برپا  در دلم

حانِ دایی با صدایت شورشادی برقرار

عبدالله جون باوقابودی ز شوراب افتخار

ناگهان چرخ ستمگر جانت  را  گرفت

بیخبر رفتی چرا ماند پدراندر در شگفت

بی پناه شد همسر و فرزند ماهت ازجفا

مادر و خواهر برادر خونجگر شد بی پناه

ای فلک این ظلم وجورت ازچه یبود اینچنین

بی پناهان  نا  امید  ای  خداوند  مبین

27/12/1400

ادامه مطلب

درباره : دفتر شعر , گالری عکس , تصاویر زیبا ,

دمی که با خبر گردی  شریکت

عزیز و مهربان دوست رفیقت

خیانت کار و روباهی دغلباز

زخلوت پچ پچ و گویدتورا راز

چپاول میکند از پول و امول

به طرزی ماهرانه برده هرسال

کسی که چون برادر در کنارت

بناموست نظر دراین حکایت

چنان زیبا سخن خنده لبانش

خیالت گل ریزد از دهان اش

همین شخص  برده  آبرویت

مدام قسم خورد بر تارمویت

شراکت یا رفقاقت شد مردود

از آنروزیکه فرهنگ شد نابود

رفیق یا شریک  یا که تبارت

سرِ  سفره  نشته  در  کنارت

نمک اندر دهان  چشم  آنسو

نظر بر شاخهِ گل یا تاقِ ابرو

نمک نشناس ندارد چشم روی

مُوجه ظاهرش نیست آبروی

چه خواهی کرد با این حرامی

ندارد هیچ وجدان نیست رامی

بده تحویل قانون دوستِ ناباب

نمکدان راشکسته دزدِ کامیاب

مقصر کی بُوُد دوستت یاخویش

رفاقت خط قرمز رفته ی پیش

زدی لبخند  و دانست ارزشِ تو

بگردید  بهرمند  از لغزش  تو

دراین هنگام چه اندیشه داری

بغیر ازاینچنین دوستی جدایی

رفاقت صدبه یک هست اعتباری

خردمند هوش دارگر توکاری

رفیق کن امتحان با قرصِ نانی

ببین اوحق خورِ یادوستِ جانی

اگر جانی بُوَد  جان  را فدایش

اگرنانی بُوَد دور شو سرایش

درآخر دوستِ امروزِدو روزه

بکن دوری که آخر دل نسوزه

زدوستیِ گذشته عسگری  یاد

گلی تقدیم  دوستان جملگی  باد

تاریخ 3/3/1400

علی عسگری صادق آبادی

درباره : دفتر شعر , شعرهای عسگری ,

پریشانم از این گردون چه سودای بُوَد درسر

خدایا کافیه بیداد بس است این رنج وغم دیگر

توان ببریده و تاقت نماند است هیج  اندر حل

مگر تا کی  توان  باشد خداوندا براین  پیکر

چه سازیم درد وآه امروزچنین برماشده چیره

بیا یکدم گره بگشا شه آفاقِ گردونه شماسرور

نیازمندیم به  یاریت دریغ  ازما نکن یا رب

گناهِ ما چه میباشد  که اینگونه فقیر زینشهر

به امیدت  امیدورم ببخش برما خطا کاریم

اگریاری نکردی ما چه امیدی کریم  دیگر

توکل عسگری براو شهنشاه امید واریست

نهال مهر و امید را بکاریم  جملگی  بهتر

تاریخ 2/3/1400

علی عسگری صادق بادی

 

ادامه مطلب

درباره : دفتر شعر , شعرهای عسگری ,

خداوندا غم بابک جگر خون

پدرچشم انتظار مانند مجنون

چنان سوخته پَروبالش ازین غم

بساط شادی عید گشت  ماتم

چهل روزاست بابک نیست پیدا

روان دنبال او  مادر ز  صحرا

چوناگه پر کشید باور  ندارد

نشسته   منتظر  بابک  بیاید

برادرازغم اش گردید سیه پوش

دگرتنهاست غم بگرفتِ آغوش

ز داغش همسرش سوزد دمادم

چه سازدنیست بابک یار همدم

فغان خواهران تا عرش وافلاک

که بابک سرنهاداینگونه برخاک

فلک کرد بی پدر ناز کودکانش

زغربت جایگاه گردید مکانش

شب چهارشنبه سوری پشت فرمان

اجل هست انتظارش دربیابان

رسید در نقطه ی پایانِ این دهر

عتش بر او شده چیره ز پیکر

بدست اش داد اجل آبی گوارا

ننوشید واژگون دشت وصحرا

اجل با او شد  دست به سینه

فلک ازاوچرا این بغض وکینه

یلی بود بابک  چون  پهلوانی

نه شمشیر داشت و نه کمانی

بنا گه او شنید دادی ز مادر

که فریادش بلند تا عرش اکبر

عزیزم بابکم  مادر  کجایید

ز چنگال  اجل  گیرم  بیایید

رهی دور  نیست بال  پرنده

اجل بروی همی قهه قهه خنده

روان گشت مادرِزارش بسویش

زند بوسه  بروی  ماه رویش

چقدر فریاد زد بگرفت نایش

نیامد داد رسی از بهر جانش

دراین هنگام که اهل خانه دراه

اجل بگرفت جانش در  بزنگاه

صدایش مانده است درگوش مادر

کمک میخواست آن شیر دلاور

زداغ اش عمه میگرید هر روز

توکل برحبیب شب میکند روز

از این بیداد گردون عسگری داد

خداوندا  برس  توران   فریاد

تاریخ ۲/۲/۱۴۰۰

درباره : دفتر شعر , شعرهای عسگری ,

فلک بیداد از این ظلم و جفایت

نمی بخشیم هرگز این خطایت

از این بیداد گردون داد و فریاد

بدرگاه چه کس باید  بریم  داد

جوانی شاخه شمشاد را گرفتی

چه بود حکم ازل دراین شگفتی

زدی آتش گلستانی جوان  بود

عزیز و مهربان در هر مکان بود

خموش کردی چراغِ منزلش را

سیه کردی تو نوروز محفلش را

پدردیوانه گشته زار و محزون

نمیگیرد قرار وای با دلی خون

سپهرا بین که مادر از فراق اش

بهر کوی و گذر گیرد  سراغش

صدایِ ناله اش تا عرشِ اعظم

فغان و گریه.می نالد ازاین غم

بریزد اشک خونین خواهر زار

اویس خُردشدکمرگردیدبی یار

صدای شیون عمه شب وروز

زند  بابک صدا با آهِ جانسوز

خداوندا برس  فریاد  همسر

یتیم شد کودکانش ماهِ انور

زبان  قاصر آز احکامِ  تقدیر

ندارد عسگری هیچ کس تقصیر

بکن  باور  بابک  تا   قیامت

کشیم ما انتطار و چشم براهت

۱/۱/۱۴۰۰

 

درباره : دفتر شعر ,

دوستان گردش ایام چه زیباگردشی دراین سپهر

دلخوشی چهارشنبه سوری یادتان  یادش  بخیر

نه  گرانی  این چنین  نه بی وفای  در مرام

مردمانی صادق و دوستداشتنی  یادش  بخیر

درکنار همدگر ساده زیستی بودعشقِ  بیریا

لذت چهارشنبه سوری چه شبی یادش بخیر

درخیابان توی کوچه شهر و روستا جملگی

آتشی  بر پا  سه  قِسم  شعله  وریادش بخیر

می پریدیم می  پریدن  بچها از روی  تش

وای چه زیبا لحظه های دیدنی یادش بخیر

قدر ندانستیم عشق وعاشقی آمد کرونا بلا

روزگارانیکه که بی کرونا بودیم یادشبخیر

ازکهن این یاد گاری مانده است رسمی بُده

آنکه برحفظ اش تلاش هرکه بود یادش بخیر

پاسدارید این چنین اعیاد درین خاک کهن

عسگری شانه بر زلف نگار یادش  بخیر

تاریخ26/12/1399

علی عسگری صادق آبادی

پاینده ملت ایران کهن اسلامی

درباره : دفتر شعر , شعرهای عسگری ,

زتودل بستیم وبی چون چرا رام شدیم

وای ندانستیم و اینگونه چرا خام شدیم

وعده این بودکه عدالت بشودحاکم وقسط

نشد این قصه میسر همه ناکام  شدیم

عده ی سرخوش وگمراه خیال بیخیال

منطق وعقل که رها شد بیسرانجام شدیم

کاخِ شاهی بوجود  آمد وسلطان هزار

یادمان رفت چرا ؟؟ ضد شاهان بُدیم

اینهمه کاخ بساختیم کوخ آمد بوجود

زچنین شد که فقیرروی گنج ساخته ایم

نظری کن زکرم شاهد  مقصودِ ما

همه ما یک هدفِ خاکِ سرافرازشویم

عسگری کارملک حاصل اندیشه وهمت بود

کارتدبیرهمین شد نکند مست شویم

تاریخ 10/12/1399

علی عسگری صادق آبادی

 پاینده باد جمهوری اسلامی ایران

درباره : دفتر شعر , شعرهای عسگری ,

آدمی از خاک .دل ازخاک بهشت

آب کوثرقلب اورا کردمعطردرسرشت

دل همان روحِ که جاوید نزدحق

قلب ودل را یک بَوَد بهرعشق اندرسرشت

عشق معطرشد شود دلچسبِ یار

آدم ازعطرهوا آمد بوجود بعدازسرشت

پس نکن آلوده دل برهوس های گذر

دل بزن پیوند یک دل زندگی گرددبهشت

با دو همراه نشو کارت هوسبازی بَوَد

قلبِ مَرد نیمی ازعشق قلب زن تکمیل نوشت

دل اگرگردید تهی ازعشق یه تکه سنگ

عسگری یار وفا دار بسازید بهشت

تاریخ 23/10/1399

پاینده باد جمهوری اسلامی ایران

ادامه مطلب

درباره : دفتر شعر , شعرهای عسگری ,

تقدیم به چپاولگران بیست هشت نفری  بانک مرکزی که دوستانه بامعاونتِ ارزی.

____________________________

هردم از این کاروان مختلسی میپرد

سکه و ارز و دلار هرچه بخواد میبرد

معاون ارزی  بانک  مرکزی  آقاخان

آنچه دلش خواسته بود باچمدان میبرد

سی نفرشون شریف پولها چپاندن توکیف

وای که انگار اینا مال بابا شون میبرند

این چه بلای شده این چه خدای شده

ولبشو افتاده است هرکسی هی میپرد

بی در رو پیکر شده مرکز پول و دلار

گزمه کجارفته بود خان داره پول میبرد

هموطن نازنین بهرریال مانده ایم

این همه پول را چطوربا خودشون میبرند

مشکی در کار بُوَد حافظ و دزد یاربود

گرکه نباشد چنین پول بی مهابا برند

پس کجا سیرکند آنکه حساب رس بانک

یاکه خودش بانیه حق و حساب میبرد

کی زجهان دیده ایی کشوری دزدگاه مدیر

هرکه ریاست بدست سهم خودش میبرد

سهم فقیران چشد صاحب این انقلاب

رنج و گدایی و فقر بهر خدا میبرند

بسه دگر کافیه این همه کذب و ریا

خالق نو بختیان  مثل گله  میچرند

ایکه تورا مُلک ری فکری براین ماجرا

گرگ ز میانِ گله چاق و تپل میبرد

اینهمه خون شهید بهر وطن داده ایم

کاش خجالت کشید حق ضُعفا میبرید

آخر این بازییا چی شود ای نازنین

هرچه شود عسگری پولِ کیِ میبرند

ادامه مطلب

درباره : دفتر شعر , شعرهای عسگری ,

الا یلدا که ازاوج سعادت بینصیب هستی

برای میهن زر خیزنگاری بی رقیب هستی

خوشان روزی که دل آرام شادی بود واندیشه

تو را یلدا  بُوَد یادت شب  چله و بد مستی

نپرسیدیم  ازت یلدا چه  باشد  فلسفه  آغاز

همینطوری شب چله نشستیم گردهم جمعی

دلا گفتیم  و خندیدیم  ولیکن  بیخبر از فقر

ببین امروزیلدا‌جون چگونه فقر و تنگدستی

تهی گشت سفره شب چله دستهای کارگرپینه

سرای پارس برا یلدا بُوَد یک سنت  رسمی

یه دردِبدتری است دختر مصیبت تارِ گیسویت

به پنهان ناز میباشد ولی درشهر کبیرجرمی

جهان  شاهد بلای در ورای ظلم  پدیدارشد

نمایان کرد کاستی ها دراین دنیای کرونای

دگر جمع آرزو گردید  برای دیدنت  یلدا

نشینیم جمله درمنزل  مجازی  بوسه یلدای

گل و پروانه و بلبل خداوندا نگهدار باش

دراین کشورهمه باهم کنیم ازاتحاد شادی

غمی برما بُوَدتحمیل که یلدا نیست آسوده

توکل عسگری برحق شود رو آنچه پنهانی

تاریخ/30/9/1399

علی عسگری صدق آبادی

 

ادامه مطلب

درباره : دفتر شعر , شعرهای عسگری ,

لبت بوسیدم وتلخیِ کامت چون بلاگردید

لب شیرین تو دلبر چرا پُر ماجرا گردید

همه گفتند وبنوشتند ازان شوری وشیرینی

چرا آنچه که میگفتید ازاین گلشن رهاگردید

به عشقِ زلف وگیسویت بریدیم دل ازآن شادی

لب شیرین نصیب عده ای بیرحم چرا گردید

همه تلخی نصیب عاشقانت  شد تو میدانی

سبوخالی گِلوها خُشک همه مَستان گرفتارجفا گردید

ولیکن دوست میداریم زنی شانه سر و زلفت

سپرشد عسگری عمری چرا اوضاع چنین گردید

تاریخ 15/8/1399

ادامه مطلب

درباره : دفتر شعر , شعرهای عسگری ,

عصرعاشورا ملائک جملگی آمد فرود

سجده کردن برزمینِ کربلا با صد درود

بادوچشم دیدن که فرزند پیامبرسر جدا

جرئیل  رفتش زبالین حسین گفتا درود

بالِ خویش را سایبان بهرشاهِ دینِ حق

عرشیان پروانه واردم بدم گفتن درود

آسمان خون گریه کرد بیقراریِ زمین

جنیان شیون کنان برحسین ازتارو پود

عرشیان با دیدن این صحنه ازآدم حذر

اشرف مخلوق چرا اینگونه ازبَدوِ ورود

اهل وبیتِ  کربلا نامتان  شد جاویدان

عسگری درکربلا فریادِ ظلم هرجاکه بود

تاریخ دهم عاشورای 99

علی عسگری صادق آبادی

درباره : دفتر شعر , شعرهای عسگری ,

امشب بدشت کربلاسلطانِ دین بی یاوراست

فردا حسینِ کریلا ناجی دین بی اکبر است

بیداد ازاین ظلم وجفا فریاد زدست کوفیان

ای آسمانخون گریه کن بیدادیزیدِ کافراست

درکر بلایِ  پُربلا عباس علمدار حسین

مانند کوهی استوارشیری زبیشه حیدراست

دشمن چنان دارد هراس ازبیم وخشمِ این قمر

درنهروان غوغا بپا شمشیرزنی اولاتراست

امشب چه سازداین قمرفردا برادر سرجدا

گرید مدام بهرحسین شاهی چنین بی یاوراست

بربند دفترعسگری امسال محرم سوتِکور

ای شیعیان راه حسین حتماً شفیعِ محشراست

تاریخ نهم محرم 1399

علی عسگری صادق آبادی

 

 

درباره : دفتر شعر , شعرهای عسگری ,

درباره : دفتر شعر , شعرهای عسگری , گالری عکس ,

خانه ات ویران و مبهوت از جفای ظالمان
دولت قلدر چه داند درد و رنج بی خانمان
آنکه بی اندیشه حکم داد دشمن اصلِ نظام
ننگشان باد تاابد شهردارِ شهراجرائیات لقمه حرام
گفت  شهبازی  چنین  رفعِ  زمین  خواری  بُده
سایه  سر بر بینوا از کیِ چنین  جرمی  شده
این ستم  رنجانده قلبِ  مردم از ریز و درشت
زیر سؤآل رفت انقلاب  از عدالت در نخست
*******************************************************
درود برهموطنان گرامی و عزیز همانگونه که مستحضرید درقانون
اساسیِ جمهوری اسلامی قید شده که دولت موظف است مسکن برای
طبقات ضعیف تهیه کند . ما انقلاب کردیم برای عدلت ما متاسفنه
از عدالت فاصله گرفتیم در دودهه ی اخیربخاطر بی کفایتی دولتها
وضاعِ مردم نابسامان شد آزاد سازی قیمتها در زمان آقای احمدی نژاد
کلید خورد اما کاملا اجرا نشد دولت بیمار وبیحال وفرسوده ی
آقای روحانی آزادسازی قیمتها تکمیل شد بهمراه تورم پنجاه درصدی
در دور دوم دولت فعلی گرانی چنان گریبان گیر مردم شد که دیگر
خرید منزل یرای طبقات پائین جامعه غیرِ ممکن شد یک منزل دویست
پنجاه متری در شهرهای کوچک ز صدوپنجاه میلیون به پانصد رسید
دولت آقای روحانی در حق مردم ستم کرد .حادثه ی کرمانشاه برنامه
ریزی شده بود برای کشاندن مردم در خیابانها. نمیدانم این آقای شهبازی
چگونه گفته زمین خواری .یک سایه سر برای کودک یتیم ومادر و
مادربزرگ زمین خواری بوده. شرمتان باد ای چپاولگران چرا جرات
نمیکنید سراغ زمین خواران واقعی بروید.اهالی شهرداری کرمانشاه
صادقنه بدانید دیر یا زود خانهایتن خراب خواهد شد. درپیشگاه خدا
و مردم محاکمه خواهید شد.کاری که شماها کردید ضربه به نظام
مقدس جمهوری اسلامی زدید که خون بهایِ هزاران شهید والامقام
است.مسببین این جنایت آیا شب خواب راحت دارند؟؟؟؟ هرچند قلب
ندارید اما خوابِ چشمِ تان گرفته شد.
پاینده باد جمهوری سلامی  ایران

• به رهبری بزرگ مرد اندیشه سید علی خامنه ی

 

 

درباره : دفتر شعر , شعرهای عسگری ,

درباره : دفتر شعر , شعرهای عسگری ,

تا کی تو اسیرزر و زور خواهی شد

تا کی زحقیقت ووقوع دورخواهی شد

گرپاد شهی  وبرسرت  تاج  زراست

دانی که سرانجام اسیر گورخواهی شد

درکارجهان عسگری هیچ نداند فردا را

شب تاجداری وصبح بیتاج خواهی شد

تاریخ 27/1/1399

درباره : دفتر شعر , شعرهای عسگری ,

مروری بر سیزدهم فروردین هزار وسیصد نَوَد و نُه

گلشن دراین بهاران خالی زجمع یاران

بلبل نخواند آواز محصور شهرِ  یاران

غنچه  نداره سرخی  گل درفراق لاله

چنگی به دل نمیزد مطرب بدون یاران

هرگز نبوده  تاریخ سیزده  بدرتعطیل

شد جاویدان ومکتوب درعصرما یاران

درسال قبل نوروزجانها گرفت سیلاب

امروز بلایِ کرونا آدم کُشیست یاران

مردم زخانه ماندن هم سیرهم گرسنه

فریادِ فقربلند است برلقمه  نان  یاران

تاریخ  بُوَد امروز سیزده  یکِ نَوَد نُه

شهرها چنان خلوت هیچ کس نبودیاران

امید  خدایِ   رحمان  آید   بدادِ  عالم

بیدادِ  خوف  کرونا  حاکم   بُوَد  یاران

تاریخ 16/1/1399

علی عسگری صادق آبادی

پاینده باد سیزده بدر یادمان اجداد افتخارآفرین ایران زمین

درباره : دفتر شعر , شعرهای عسگری ,

» چطور شلاق زنید برپیکر زن »» پنجشنبه 21 دی 1402
» دلتنگ جمالت شدم »» جمعه 15 دی 1402
» گلزاری باد برد »» یکشنبه 26 آذر 1402
» به گلزاری گه گلرا میبرد باد »» یکشنبه 26 آذر 1402
» رنج و گنج افزونشد افسار گسیخت »» شنبه 27 اسفند 1401
» چهارشنبه سوری سال چهارصد و یک »» سه شنبه 23 اسفند 1401
» شرح حال امروز گللستان ایران زمین »» چهارشنبه 10 اسفند 1401
» شب زمستانی »» سه شنبه 04 بهمن 1401
» درختی که میوه اش تلخ باشد نکار »» شنبه 01 بهمن 1401
» فرحناز دختر عزیز و مهربانم یادت گرامی باد »» جمعه 25 آذر 1401
» فرحناز عزیزم یادت گرامی »» یکشنبه 06 آذر 1401
» چنگ برگیسوی یار »» شنبه 20 فروردین 1401
» عبدالله و اسدالله زمانی شورابی شوهر خواهر و خواهرزداه یادشون گرامی »» دوشنبه 23 اسفند 1400
» سرگذشت رفاقت و شراکت امروزی »» چهارشنبه 05 خرداد 1400
» پریشانی گردون »» سه شنبه 04 خرداد 1400
» بمناسبت درگذشت جوان ناکام بابک بهرای »» شنبه 04 اردیبهشت 1400
» بابک زود سفرکرد »» سه شنبه 03 فروردین 1400
» چهارشنبه سوری سال 1399 »» سه شنبه 26 اسفند 1399
» شرح حال روزگار ما »» سه شنبه 12 اسفند 1399
» دل از خاک بهشت »» چهارشنبه 24 دی 1399
» چپاولگران بانک مرکزی »» دوشنبه 15 دی 1399
» شب چله ی 1399 »» دوشنبه 01 دی 1399
» لب دلبر »» جمعه 16 آبان 1399
» عاشورای 1399 »» دوشنبه 10 شهریور 1399
» تاسوعا »» دوشنبه 10 شهریور 1399
» دزدان قضایی »» یکشنبه 25 خرداد 1399
» کشته شدن یک مادر بدست شهبازی »» چهارشنبه 14 خرداد 1399
» عید سعید فطرسال 1399 »» سه شنبه 06 خرداد 1399
» تاکی اسیر زر و زور خواهی بود »» جمعه 29 فروردین 1399
» مروری برسیزدهم فروردین هزار وسیصد و نود نُه »» شنبه 16 فروردین 1399
» دلتنگ یک بوسه ی تو »» شنبه 09 فروردین 1399
» ایران بودش تنها »» شنبه 09 فروردین 1399
» عید مبعث روز حکم تنفیذ حضرت محمد »» پنجشنبه 07 فروردین 1399
» فرارسیدن نوروز 1399 »» پنجشنبه 07 فروردین 1399
» برو ای سال دیگر برنگردی »» جمعه 01 فروردین 1399
» شورش در حرم امام رضا شکستن درب حضرت معصومه »» چهارشنبه 28 اسفند 1398
» بلایی که وارد کشورشده بنام بیماری کشنده ی کرونا »» دوشنبه 26 اسفند 1398
» شبهای جمعه سری به رفتگان بزنید »» پنجشنبه 26 دی 1398
» سقوط هواپیما دی 98 »» پنجشنبه 26 دی 1398
» سپهبد سلیمانی 98 »» سه شنبه 17 دی 1398
» سپهبد سلیمانی »» سه شنبه 17 دی 1398
» قاسم سلیمانی »» سه شنبه 17 دی 1398
» شهید سهبد سلیمانی سال 98 »» سه شنبه 17 دی 1398
» سال نو میلادی برتمام پیروان حضرت مسیح مبارک باد »» پنجشنبه 12 دی 1398
» شب چله گذشت دلبر نیامد »» یکشنبه 08 دی 1398
» یلدا مبارک باد »» جمعه 29 آذر 1398
» شب یلدای 98 مبارک باد »» چهارشنبه 27 آذر 1398
» جمعه روز موعود »» جمعه 03 آبان 1398
» آتش به گلشن »» یکشنبه 21 مهر 1398
» نسیم »» سه شنبه 16 مهر 1398

تعداد صفحات : 18